حتما اکثر شما اون عکس معروف شهید همت رو که انگشت شصتش بان پیچی شده رو دیدید
عکس زیبایی است مثل همه عکسهای شهداء...اما قصد من از بیان این مطلب چیز دیگری است.
نمی دونم تا حالا این جمله شهید همت رو ه شنیدید یا نه؟
در مکه از خدا چند چیز خواستم؛... آخر هم دعا کردم نه اسیر شوم، نه جانباز.اسارت وجانبازی ایمان زیادی میخواهد که من آن را در خود نمیبینم. من از خدا خواستم فقط وقتی جزو اولیاءالله قرار گرفتم ـ عین همین لفظ را گفت ـ درجا شهید شوم
شنیده بودم که همین طور هم شده بود یعنی تا زمان شهادت تو هیچ عملیاتی بر اثر اصابت گلوله و ترکش و...زخمی نشده بوده.اما این سوال برام بود که با این حال پس چرا توی این عکس حاجی انگشت شصتشون باند پیچی شده و جوابی هم براش نداشتم.
تا همین امسال تو دو کوهه یه شب که داشتیم از ساختمانها بازدید می کردیم و به اتاق شهید همت رسیدیم راوی کاروان اشاره به این نکته کردند و به عنوان یه خاطره از شهید برامون تعریف کردند که؛
(توی سنگر نشته بودم و به کارهای خودم می رسیدم که یه دفعه دیدم حاجی وارد شد اولش به نظر عادی می اومد اما وقتی دیدم محکم انگشتشو تو دستاش گرفته و به خودش می پیچه فهمیدم که اتفاقی براش افتاده.ازش پرسیدم چی شده؟ گفت:هیچی فقط دکتر را خبر کن.منم که می دونستم درد زیادی می کشه سریع رفتم و دکتر رو خبر کردم.دکتر اومد و انگشتشو معاینه کرد و بعد فهیمیدیم انگشت شصت حاجی دَر رفته.بعد از اینکه انگشتشو باند پیچی کردند،رفتم و ازش علت این حادثه را پرسیدم.اول تفره می رفت اما با اصرار من قضیه اش را برایم تعریف کرد که از این قرار بوده:
وقتی حاجی سخنرانی اش برای بچه ها تمام شده بود بچه ها از سر علاقه و عشقی که به حاجی داشتند طبق معمول می ریزند سر حاجی تا ببوسنش و ابراز محبت کنند.یکی از بچه ها که قصد داشته دست حاجی رو ببوسه انگشت حاجی رو تو دستش می گیره و وقتی می خواسته دسشو ببوسه انگشت و به طرف خودش می کشه که باعث میشه انگشت حاجی کشیده شده و از جا در بره.اما حاجی تو جمعیت این درد و به روی خودش نمیاره تا مبادا اون نیرو متوجه کارش بشه و جلوی حاجی شرمنده بشه به همین خاطر خونسردانه از جمعیت بیرون میآد و به طرف سنگر می ره تا کسی از ماجرا بویی نبره)
اونایی که صاف و پاک اند بـی ریا مثال خاک اند
دلشون به شـور و ِشینـــه عشقشون فقط حسینه